هوش مصنوعی چگونه می تواند به ما کمک کند تا به روند کهنۀ آموزش طراحی پایان دهیم؟
How AI Can Help Us End Design Education Anachronisms
مهندس مارال شایق | یکشنبه, 19 اسفند,1403

نویسنده: اریک جی سزال
ظهور هوش مصنوعی مولد، به هر آموزگار طراحی دلیل کافی برای تجدید نظر در مورد آنچه آموزش می دهد و نحوه آموزش آن را داده است. آموزش یک معمار، فرآیندی طولانی است و ترسیم آن در آینده ای نامعلوم یک کار دلهره آور است. به نظر میرسد که محققان شرکت های OpenAI، DeepMind، Meta و شرکتهای مشابه، دائماً از توسعه سریع و گاهی اوقات قابلیتهای پیشبینینشدۀ خلاقیتهای هوش مصنوعی شگفتزده میشوند. حتی سازندگان هوش مصنوعی هم نمیدانند آینده با چه سرعتی از راه خواهد رسید، این موضوع برای هیچ یک از ما هم مشخص نخواهد بود و نمی توانیم ادعا کنیم هوش مصنوعی در آینده قادر به انجام چه کاری هست یا هوش مصنوعی در دهه آینده قادر به انجام چه کاری نخواهد بود. همین امر در مورد آموزش یک معمار هم صدق می کند و دقیقاً مشخص نیست که واقعاً چه مدت زمان لازم است.
قبل از هر چیز گفتگو در مورد اینکه چه چیزی و چگونه باید آموزش داده شود بحث برانگیز است، و لزوما باید با تکنولوژی تکامل یابد و تا زمانی که تأثیر این فناوریهای جدید به وضوح درک شود، بخشهایی از آن حلنشده باقی خواهد ماند. با این حال، یک مبحث ساده تر دیگر نیز وجود دارد: اینکه چه چیزی را نباید آموزش داد.
این مبحث از نظر تاریخی نیز مورد مناقشه بوده است و از بحث در مورد اینکه چه چیزی باید آموزش داده شود، جدایی ناپذیر است. اما من (نویسنده مقاله) در تدریس خودم و صحبتهایم با همکاران، به نظر میرسد که بین اساتید طراحی معماری این اتفاق نظر وجود دارد که برخی چیزها دیگر نباید در دانشکده معماری تدریس شوند. این متدهای کهنۀ آموزشی، به دلیل سکون نهادی و فرهنگی و شاید به این دلیل که با وجود آنها هنوز هم مدارس قادر به تولید معماران بزرگ هستند، در اکثر مدارس ثابت باقی مانده است.
با این حال، هوش مصنوعی این محاسبه را تغییر خواهد داد و به ما استدلال های جدیدی برای پاکسازی برخی از شیوه های قدیمی تر فرهنگ طراحی می دهد. آنچه دیروز تنها یک دمودگیِ ناامیدکننده بود، ممکن است فردا تبدیل به یک مسئولیت شود و توانایی ما برای آموزش معماران جوان و توانایی آنها برای ادامه این حرفه را به خطر بیندازد. ما در نهایت با هوش مصنوعی، ابزار و انگیزه خلاص شدن از سه چیزی را داریم که به طور سنتی در فرآیند آموزشی ما نهادینه شده اند:
1 - مازوخیسم (اختلال خود آزاری)
اگر هوش مصنوعیِ مولد، فرآیند تجسم و تولید طرحها را تا 10 برابر سرعت بخشد، این که به دانشجویان اجازه دهیم از این همه افزایش بهرهوری برای افراط در تمایلات خود نسبت به شب بیداریها و غفلت از خود استفاده کنند، یک تراژدی بزرگ خواهد بود. علیرغم تلاش بسیاری از استادان طراحی برای مهار این غرایز، فرهنگ غفلت از خود و فرسودگی در مدرسه طراحی، ثابت کرده است که حل این موضوع، مشکلی پایدار و دشوار است.
مطمئناً بخشی از مشکل این است که هنوز درسهای ارزشمندی برای آموختن به بخشهای مازوخیستی تر فرهنگ آموزش طراحی وجود دارد. مدرسه معماری به من یاد داد که به تکرار ادامه دهم، به من یاد داد «عزیزانم را نابود کنم»، و به من یاد داد که راه حل بهتر و دیگری برای هر مشکلی ممکن است در گوشه و کناری باشد، اگر بتوانم باز هم روی آن مساله به نتیجه نرسیده بمانم. به محض اینکه تعهد شدید به بهبود کار خود را پذیرفتید، شبانه روزی کار کردن، بیان منطقی این تعهد به نظر می رسد. این توجیه شبانه روزی کار کردن بود، اما دلیلش نبود. دلیل آن این است که آزمایش، اثبات و نشان دادن یک ایده، بسیار بیشتر از داشتن ایده در وهله اول طول می کشد. مغز انسان می تواند در کمتر از یک ثانیه الهام بگیرد. اما برای آزمایش، اثبات و نشان دادن این ایده نیاز به اجرا در قالب تعداد زیادی از طرحها و مدلها دارد. بنابراین اگر به ایده های خود اهمیت می دهید، بهتر است با یک لیوان قهوه شروع کنید.

این موضوع شب بیداری، ممکن است تا زمانی که شما عواقب آن را نادیده بگیرید، معقول به نظر برسد. حداقل برای هر کسی که به دانشکده معماری رفته است. به مرور که چندین شب متوالی بیدار می مانید تا آن اولین ایده درخشان خود را آزمایش و اثبات کنید، توانایی های خلاق شما به طور پیوسته کاهش می یابد و این بی خوابیها آنچه ممکن است دومین یا سومین ایده درخشان شما باشد را به خطر می اندازد.
اهمیت خواب در خلاقیت را نمی توان نادیده گرفت. تحقیقات به طور مداوم نشان می دهد که مغزی که به خوبی استراحت کرده باشد، بهتر می تواند ایده های جدید خلق کند، مسائل پیچیده را حل کند و انتقادی فکر کند. در رقابت با ماشینها، بی خوابی یک نقطه ضعف تاکتیکی محسوب می شود. اگر قرار است «خلاقیت» نگهبان درونی قلعه معماری باشد، پس باید به هر قیمتی از خواب و استراحت شبانه دفاع کنیم.
اما سوال اینجاست که ما در آینده چگونه کار خواهیم داد؟! همه دانشجویان معماری در همه جا فریاد می زند که در آیندۀ هوش مصنوعی، روزکاری یک دانشجوی معماری ممکن است بسیار شبیه روزکاری یک نویسنده امروزی باشد. برای یک نویسنده خلاق، الهام و خلق اثر اغلب به صورت یک عمل واحد در جریان است. فکر کنید، آن را تایپ کنید، تکرار کنید. بعدا تجدید نظر کنید. اکثر نویسندگان به این برنامه منظمی که برای به حداکثر رساندن خلاقیت طراحی شده است پایبند هستند و اذعان دارند که مغز انسان فقط زمانی برای طولانی مدت می تواند خلاق باشد که ورودی هایی مانند خواب، ورزش و غذا داشته باشد. هاروکی موراکامی(نویسندۀ مشهور ژاپنی) ساعت 4 صبح از خواب برمی خیزد و فقط پنج یا شش ساعت در روز کار می کند. بعدازظهرها می دود، یا می نویسد، یا به موسیقی گوش می دهد. مایا آنجلو(شاعر مشهور آمریکایی) هم رویۀ مشابهی داشت و فقط از ساعت 7 صبح تا 2 بعد از ظهر می نوشت و به قدری به تمرکز خود متعهد بود که یک هتل پیدا می کرد و یک اتاق کوچک و محقر فقط با یک تخت و گاهی اوقات اگر می شد با یک سینک روشویی اجاره می کرد. وقتی هر روز ساعت 2:00 بعد از ظهر میز کارش را ترک میکرد، یک زندگی معمولی داشت و می توانست کارهایش را انجام دهد، با شوهرش شام بخورد و یک خواب خوب شبانه داشته باشد. هیچ کس نمی تواند این ادعا را داشته باشد که موراکامی و آنجلو افرادی غیر خلاق یا ناموفق هستند. و یک رمان فوق العاده هم، دست کمی از یک ساختمان خوب ندارد.
تصور کنید که یک دانشجوی معماری فقط شش ساعت در روز کار کند، اما تمام این مدت صرفاً به خلق اثر اختصاص داشته باشد، اگر که ماشین ها خلق اثر را در دست بگیرند، چگونه خواهد بود؟

از آنجایی که هوش مصنوعی به سرعت جنبههای مکانیکی طراحی را در اختیار میگیرد، انسانها باید تلاشهای خود را فقط روی چیزهایی متمرکز کنند که یک انسان میتواند انجام دهد. اگر معتقدید خلاقیت یکی از آن چیزهای مقدس است، اجازه دهید با شکستن این سنت ناخوشایند، آن (خلاقیت) را به کمال برسانیم.
بنابراین به دانشجویان خود بگویید که در یک ساعت معقول استودیوی طراحی را ترک کنند و به خانه بروند. روی این مساله اصرار کنید. اصرار کنید که آنها طراحی های خود را انجام دهند، تمام تلاش خود را انجام دهند و سپس به خانه یا بیرون از محل کار بروند. به آنها توصیه کنید با افراد هم سن و سال خود، ترجیحاً در رشته هایی غیر از معماری ملاقات کنند. از آنها بخواهید که سرگرمی داشته باشند یا به یک باشگاه یا تیم ورزشی بپیوندند. (حتی اگر لازم باشد به یک گروه آواز کر کلیسا بپیوندند.)
آنچه را که از قبل می دانید به آنها بگویید: زندگی همان چیزی است که معماری از آن ساخته شده است. عشق، از دست دادن، ریسک، شکست. اینها موتورهایی هستند که هر خلاقیت واقعی را تقویت می کنند و خواب، روغن موتوری است که این موتورها را مشغول به کار نگه می دارد. پس کمی بخوابید، و بگذارید ماشین ها تمام شب را بیدار بمانند.
2 - بهادادن بیش از حد به تصویر
در بیشتر اوقاتِ دوران ماقبل تاریخ، معماری اصولاً یک تجربه فضایی بود که از طریق سکونت در آن فضا درک می شد. با این وجود پس از ظهور رسانه های جمعی، معماری بیش از هر رشته تخصصی دیگری به سمت یک فرهنگ مبتنی بر تصویر سوق پیدا کرد. این تغییر را می توان به نحوه تقسیم بندی انواع مختلف موفقیت حرفه ای توسط رسانه های جمعی نسبت داد: موفقیت تجاری (کسب درآمد)، موفقیت حرفه ای (مورد احترام همسالان خود بودن)، و موفقیت فرهنگی (مورد احترام فرهنگ وسیع تر بودن.)
در بیشتر رشته های تخصصی، این سه نوع موفقیت معمولاً یک مسیر پشت سرهم را دنبال می کنند. با این حال، معماری یک مسیر جایگزین دارد که من آن را مسیر دوم می نامم. این مسیر توالی مرسوم را زیر و رو می کند و تا آنجا که من می توانم بگویم منحصر به فرد معماری است. از طریق مسیر دوم، یک معمار می تواند با به دست آوردن احترام همتایان خود به موفقیت فرهنگی دست یابد، حتی اگر موفقیت تجاری محدودی داشته باشند یا پروژه هایی که ساخته محدود باشند.
با داشتن موفقیت حرفه ای و فرهنگی کافی، می توان به موفقیت تجاری دست یافت، زیرا مشتریان برای استخدام معمار معروفی که همه معماران دیگر او را تحسین می کنند، صف می کشند. (همیشه جالب است که برخی از معماران می توانند برنده جایزه پریتزکر شوند، جایزه ای که ظاهراً به معمارانی اعطا می شود که آثار ساخته شده توسط آنها ترکیبی از ویژگی های استعداد، بینش و تعهد را نشان می دهد و کمک های مداوم و قابل توجهی به بشریت و محیط ساخته شده داشته است. با وجود مجموعه ای بسیار سطحی از آثار ساخته شده که عمدتاً بر پایه قدرت نشریات و آثار نظری آنهاست، به همان اندازه جالب است که چگونه همان معماران به توسعه یک مسیر گسترده پر از پروژه های ساخت بزرگ و گران قیمت ادامه می دهند).

برای اطمینان، معماران می توانند همان مسیر موفقیت معمولی را طی کنند، و اغلب هم همین کار را انجام می دهند. اما معماران این مسیردوم جایگزین را نیز دارند که تصور آن برای هر رشته تخصصی دیگری دشوار است. ما نمیدانستیم وارن بافِت(سرمایهگذار، اقتصاددان، مدیر اجرایی و نیکوکار آمریکایی) کیست اگر تلاشهای آغازین او برای سرمایهگذاری تمام مشتریان اولیهاش نبود، و ما نمیدانستیم جانی کوچران (وکیل آمریکایی)کیست اگر همه مشتریان اولیهاش به زندان نمیرفتند.
وجود این مسیر موفقیت دوم در معماری، باعث بهادادن بیش از حد به تصویرسازی و ترغیب این مساله می شود. اگر هدف شما ابتدا موفقیت تجاری است، روی چیزهایی که مشتریان به آنها اهمیت میدهند، مانند برآورده کردن بودجه و ساختمانسازی تمرکز خواهید کرد. اگر هدف شما ابتدا موفقیت حرفه ای است، روی چیزهایی که معماران دیگر به آنها اهمیت می دهند، مانند ایده های جدید، فرم ها، مصالح و سایر اشکال تجربه گرایی تمرکز خواهید کرد. هر طرح جدید و بدیعی بهجای اینکه با چوب، آجر، بتن، فلز و شیشه، ساخته شود، بسیار راحتتر از طریق تصاویر نشان داده میشود. بنابراین معماران تصویر یک اثر را، به عنوان دلیل کافی از مفهوم خود آن اثر پذیرفته اند. یک معمار می تواند از طریق تولید و انتشار تصاویری از تمام ساختمان های بدیعی که می توان تصور کرد، به شهرت برسد بدون اینکه بار اجرای آنها را به دوش بکشد. سپس، زمانی که فردی مشهور و مورد تقاضا شد، میتواند وظیفه تحقق بخشیدن به این ایدهها را به شکل ساخته شده به عهده بگیرد.
ظهور هوش مصنوعی در معماری، امکان ادامه مسیرموفقیت از مسیر جایگزین دومرا از اساس به چالش میکشد. با ابزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی که قادر به ایجاد رندرهای بدیع و خیرهکننده بر اساس پیامهای متنی هستند، صرفاً تولید تصاویر معماری چشمگیر، دیگر نشانگر همان سطح خلاقیت و نوآوری سابق نیست. در نتیجه، اینکه بتوان در ابتدا از طریق تصویر سازی به موفقیت اولیه دست پیدا کرد، به طور فزاینده ای دشوار خواهد شد. اما چگونه ممکن است چنین نباشد؟ ما تحسین جمعی خود را به معمارانی اعطا نخواهیم کرد که کارهایی را میسازند که توسط یک نوجوان با استفاده از چت جیپیتیانجام میشود.
در دنیای مبتنی بر هوش مصنوعی، برتری تصاویر معماری باید دوباره ارزیابی شود.
همانطور که تولید تصویر آسانتر میشود، آزمون واقعی خلاقیت و مهارت یک معمار احتمالاً به جای تولید ساده نمایش های بصری چشمگیر از پروژه های احتمالی، به سمت توانایی او برای مدیریت اصول پیچیده جان بخشیدن به طرحها و اصول در حال تغییر نحوۀ کار کردن، خواهد رفت. ما میتوانیم این تغییر را در ابتدا با این ایده درک کنیم که بخش مهم «معماری» در آینده ممکن است شبیه یک رندر، یک پلان یا یک نمای ساختمانی نباشد.
بخش مهم معماری در آینده، ممکن است به شکل کدنویسی باشد که فرآیند طراحی را کنترل میکند و تضمین میکند که ساکنان ساختمان خوشحالتر، بهره مندتر و رضایتمندتر هستند. آن بخش کدنویسی باید سزاوار همه ستایش ها و ارزشهایی باشد که زمانی برای دقیق ترین مدلسازی ها داشتیم. این موضوع ممکن است به شکل یک طرح تجاری برای نوع جدیدی از سازماندهی شرکت های معماری باشد که در آن شرکت به معماران انسانی اجازه میدهد تا از هوش مصنوعی به طور کاملتری استفاده کنند و در حالت ایدهآل، کارهای بیشتر و بهتری تولید کنند. البته این ممکن است اشکالاتی داشته باشد که ما هنوز نمی توانیم آن را تصور کنیم.
هوش مصنوعی ساخت تصاویر ایده های ما را ساده تر کرده است. بیایید همگی با پایان دادن به بهای بیش از حدمان به تصویرسازی و تمرکز بر مشکلات با اهمیت تر آینده، خود را با این تغییر وفق دهیم.
3 - دانشگاه طراحی به عنوان یک دورۀ گذراندنی
آموزش عالی، به ویژه آموزش تخصصی، از دیرباز به عنوان یک دورۀ گذران در نظر گرفته شده است. دانشجویان تجربه مشترکی را با همسالان خود تجربه می کنند، از نوجوانی به بزرگسالی حرفه ای می روند و به یک گروه حرفه ای خاص می پیوندند. هرچند که، این تصور هم در تاریخ آموزش و پرورش نسبتاً جدید است.
در روزگاران ابتدایی کار دانشگاه های آمریکا، دانشجویان تحت الگوی قدیمی انگلیسی آموزش می دیدند که بر طیف وسیعی از موضوعات مانند حساب، هندسه، دستور زبان، منطق، فن بیان، تاریخ و فلسفه اخلاق متمرکز بود. این برنامه در جهت آموزش دانشجویان برای انجام کار خاصی طراحی نشده بود، جدای از اینکه آنها از قبل از شروع دانشگاه هم نجیبزاده بودند.
با شروع اواسط قرن هجدهم، اولین تخصص هایی که به وجود آمدند، پزشکی و حقوق بودند، زیرا این رشتهها از نظر فنی بیشترین نیاز را داشتند. دانشگاه های معماری تا یک قرن بعد هم متقاضی نداشتند، که منطقی به نظر می رسد. معماران قرن هجدهم مشغول ساختن قلعه ها و کلیساهای جامع، و اختراع شهر مدرن بودند، در حالی که پزشکان قرن هجدهم هنوز اسهال را با تریاک معالجه می کردند و در مورد خون ریزی بحث می کردند. دانشجویان پزشکی به وضوح به یک شروع صد ساله نیاز داشتند.
در واقع تا اواخر قرن نوزدهم بود که موسسات آمریکایی، تحت تاثیر مدل های آلمانی، شروع به پذیرش مدل های تحصیلات تکمیلی و تحقیقاتی کردند که همراه با مفهوم انتخاب رشته و رشتههای تحصیلی است که امروزه می شناسیم.
این مدل تحصیلات تکمیلی برخلاف مدل قدیمی انگلیسی، برای آموزش افراد برای یک عمر کار مداوم در یک زمینه خاص، از سن 18 سالگی طراحی شده بود.
با گسترش مجموعه دانش بشری ما، درجه تخصص مورد نیاز برای کار نیز افزایش یافت. انتخاب رشتههای تحصیلی به تدریج گسترش یافت، تا جایی که اکنون میتوان تقریباً در هر رشته ای، از جمله هنرهای عروسکی (دانشگاه کنتیکت)، کمدی (کالج هامبر)، و نوازندگی و مبانی نی انبان (دانشگاه کارنگی ملون) تحصیل کرد. گذراندن یک برنامه تحصیلی تخصصی، چیزی بیش از آموزش مهارت های فنی لازم برای اجرای نوع خاصی از کار را به شما می دهد و شما را وارد یک طایفه می کند. شما تجربیات مشترکی را خواهید داشت که در نهایت شما را با دیگران در حرفهتان پیوند میدهد.
با این حال، با پیشرفت های سریع هوش مصنوعی، این مدل آموزشی ممکن است دیگر برای آینده مناسب نباشد. از آنجایی که هوش مصنوعی سرعت تغییرات فناوری را تسریع میکند، پیشبینی مهارتها و ظرفیتهای کار تخصصی در دهههای آینده ضروری خواهد بود و این موضوع به طور فزایندهای چالش برانگیز میشود. ایده آموزش کامل یک فرد برای یک حرفه تا اوایل 20 سالگی، با این انتظار که این تحصیلات برای یک عمر کافی باشد، در دنیایی که ممکن است کل حرفه ها ظرف چند سال منسوخ شوند، نادرست به نظر می رسد.
برای انطباق با این واقعیت جدید، ما باید یادگیری را به عنوان یک فرآیند مداوم و مادام العمر به جای یک تجربه یکباره، بازسازی کنیم. منظور من واحدهای آموزش مداوم مرسومینیست که در آن شما دورۀ آشنایی با محصولات جدید مهم را به منظور برآورده کردن الزامات آموزشی مدرک خود می گذرانید. منظور من یادگیری واقعی است. نوعی از یادگیری که دنیای جدیدی را به روی شما باز می کند، نه اینکه فقط نور بیشتری بر دنیایی که در حال حاضر در آن هستیم بتاباند.
آن دوران در دانشگاه را به یاد بیاورید که در یک سخنرانی 90 دقیقه ای از پروفسور فلانی شرکت کردید و جرقه ای در ذهنتان زده می شد و شما نمی توانستید صبر کنید تا در ساعت اداری بروید و بتوانید یک میلیون سوال دیگر در این مورد را از او بپرسید؟ آن زمان را به خاطر می آورید که آخرین صفحه کتابی را بستید که برای همیشه دید شما به جهان را تغییر داد؟ به یاد دارید زمانی را که چیز جدیدی یاد گرفتید و مجبور شدید دوستان جدیدی پیدا کنید زیرا هیچ یک از دوستان شما به آن چیز علاقه مند نبودند و فقط باید در مورد آن صحبت می کردید؟ خوب، آماده شوید تا دوباره هیجان آن روزها را تجربه کنید، زیرا هوش مصنوعی ما را وارد دوره جدیدی از اکتشافات کرده است و برای همه ما چیزهای زیادی برای یادگیری وجود خواهد داشت.
این الگوی جدید می تواند اشکال مختلفی داشته باشد، از جمله اینکه افراد متخصص را هر چند سال یک بار برای یک ترم به دانشگاه بازگرداند. یا مثلاً ما میتوانیم برنامه چهارساله دانشگاه را لغو کنیم و فقط آموزش طراحی را به شیوه ای متناوب و به گونه ای ساختار بندی کنیم که آنچه فرد در کلاس درس یاد می گیرد به موازات آنچه که فرد در عمل یاد می گیرد، در جریان باشد.

یا میتوانیم تجربه چهار ساله دانشگاه را به گونهای بازسازی کنیم که بیشتر شبیه مدل قرن هجدهم باشد: مجموعهای از علوم جغرافیای سیاسی، روابط بینالملل، روانشناسی، تاریخ غیرمعماری، فن بیان، و غیره، که همگی قصد دارند تا به معماران آینده ابزارهایی برای مسیریابی در دنیایی را ارائه دهند که برای آن طراحی می کنند، نه اینکه مسیر دنیای طراحی را نشان دهند. نکته کلیدی این است که بدانیم مدل تخصصی فعلی، که در دوره ای توسعه یافت که آمریکا هنوز با نیروی بخار کار می کرد، ممکن است دیگر برای آینده ای که با تغییرات سریع تکنولوژی شناخته می شود، کافی نباشد. این مساله در حوزه معماری، به معنای ارزیابی مجدد مفهوم دانشگاه طراحی به عنوان یک دورۀ گذران یکباره است. در آینده، آموزشگاه، مدرسه یا دانشگاه طراحی چیزی نخواهد بود که شما آن را به اتمام رسانیده باشید. این آموزش فرآیندی خواهد بود که یک عمر طول می کشد.
گالری تصاویر
مطالب مرتبط
افراد دارای مهارت در این زمینه
در صورتی که در این زمینه تخصص یا مهارتی دارید، پس از ثبت نام در سایت و تکمیل فرم مشخصات شخصی ، پروفایل خود را به لیست زیر اضافه نمایید .
