چگونه می توان یک معمار "بزرگ" بود، بدون اینکه اصلا چیزی ساخته شود ؟
صنعت سزاوارِ سرزنشِ ساخت و ساز، هر سال با حداکثر میزان تجلیل از خود، جوایزی را برای پایدارترین کار یک معمار جوان، نمادین ترین صومعه کاهگلی، پایدارترین انبار دوچرخه هایی که با انرژی خورشیدی کار می کنند و ... اهدا می کند. مراسم خنده دار مرتبط با این جشنها با قرض گرفتن نامهایی باشکوهتر از خودشان مضحک تر هم میشود: مثل، جوایز اسکار تخریب، جایزه بفتای خاک، جایزه *الیویه شیشه های سهلایه. برخی از آنها بیشتر از بقیه فقط مختص جشن و شادمانی هستند.
(*جایزه الیویه : که با نام «جایزه لارنس الیویه» هم شناخته میشود، جایزهای است که همه ساله، توسط «انجمن تئاتر لندن» به برترینهای تئاتر لندن اهدا میشود.)
چیزی که در همه این مراسم ها مشترک است، هیئت منصفه ای متشکل از سرشناسان منطقه ای است که نه بیشتر نه کمتر، همان حس برنده ها را تجربه می کنند. قضاوت از روی عکسهای اغلب جعلی و طرحهایی که معمولاً بر حسب عادت به تصویر کشیده میشوند، انجام میشود که به همان اندازه که چیزهایی را از یک سازه نشان میدهند، چیزهایی را هم پنهان می کنند. در اینگونه مراسم، معماری به عنوان مجسمه سازی یا آثار هنری مستقلی تلقی می شود که کاربرد، تناسب، ارتباط با محیط و تأثیر آن بر محیط اطراف، نادیده گرفته می شود.
چشم انسان محدودیت هایی دارد. تضمینی برای اینکه حرکت در فضاهای طراحی شده چه احساسی دارد، نیست. به عنوان مثال، عکس نمی تواند فشار های شدیدی را که وضعیت ساختمان ممکن است ایجاد کند، تشخیص دهد. صدای بلندگویی که از ترمینال مجاور یک سازه به گوش می رسد، در تصویر طرح ثبت نشده است. مثلاً، اگر مدرسه ای مستعد افزایش شدید دما باشد، این امر در تصاویر طرح آن نشان داده نمی شود. سطوح لغزندۀ آسیب زا و سروصداهای آزاردهنده نیز در تصاویر طرح وجود ندارد. مقیاس از بین رفته است. عکسها با قاببندی هنرمندانه، به طرز گمراهکنندهای بریده شده و اصلاح شدهاند تا در کنار سازه قرار بگیرند، هرچند که عکس ها چیزی بیش از یک نماینده، منادی یا پیامآور نیستند.
اکثر ما در چنین هیئت منصفه هایی عضو نمی شویم، اما در کاستیها، زودباوری ها و فریبکاریهای آنها، شریک هستیم. ما معماری را بدون فکر، و از طریق مهارت ایجاد یک منظره یا ساخت یک کلاژ ارزیابی می کنیم.
ساختمان ها غیر مستقیم دیده می شوند. در اینستاگرام، میتوانیم از کمال مجموعه معابد آنگکور وات و ساختمان هلال سلطنتی شهر باث انگلستان حظ کنیم یا از نمونههای جذابی مانند کلیسای جامع آخن در آلمان و مجموعه کاخ و قلعه الحمرا در اسپانیا لذت ببریم. ما ممکن است هرگز از چنین مکان هایی بازدید نکرده باشیم، اما خودمان را متقاعد می کنیم که آنها را می شناسیم.
و وقتی به عکسهای جزیرۀ کریستالِ طراحی شده توسط نورمن فاستر در مسکو، یا مرکز شهروندی پوینت پارک طراحی شده توسط فرانک لوید رایت در پیتسبورگ، و برج شرکت پیشرو طراحی شده توسط فرانک گری در کلیولند نگاه میکنیم، احساس میکنیم که ممکن است اینها را نیز بشناسیم. با این حال، این مثال ها با 300 ساختمان دیگرِ جمع آوری شده در کتاب اطلس معماری هرگز ساخته نشدۀ سام لوبل و گرگ گلدین تفاوت دارند زیرا ساختمان های این کتاب هیچ وجودی فراتر از آن چیزی که توسط یک تصویر ارائه شده است، ندارند.
هر چند که این فانتزیهای خیالی که سرآغاز ساختمانهای قرن بیستم، و بیست و یکم بودند و هرگز روی زمین ساخته نشدند، با ساختمانهای شیشهای یا فولادی یا آجری که روی زمین ساخته شدند، برابری میکنند. ساختمان میخکوب کنندۀ مرکز آلستر در هامبورگ که توسط هانس کونویارز طراحی شده است، پنج برج مخروطی بود که احتمالاً متعلق به فرهنگ باستانی و فراموش شده هامبورگ بود، ولی چنان اعتراض ساکنان محلی را برانگیخت که یک اثر خیالی باقی ماند. فرهنگسرا و سالن کنسرت اِلبفیلهارمونی در همان شهر، اثری است که بی مهابا بر روی یک انبار قدیمی بزرگ قرار گرفت و به ثمر نشست.
با این حال، برای اتباع خارجی که با هامبورگ آشنا هستند، این ساختمان خیالی تنها از طریق روشهایی که خود را به نمایش گذاشته است، همان توهم «واقعیت» را ایجاد کرده است. هر چه مهندسی عمران بیشتر پیشرفت کرده، معماران بیشتر توانستهاند به هوسهای عجیب و غریب قبلی خود دست پیدا کند، هر چه ساخت و ساز بیشتر محتمل شده، معماری روی کاغذ و ساختمانهای واقعی، غیرقابل تشخیصتر شدهاند. تصاویر ساختمان ها به زیرنویس نیاز دارند تا نشان دهند که به چه سطحی از وجود داشتن در دنیای واقعی دست یافته اند. و حالا برای سردرگمی بیشتر میتوانیم روی هوش مصنوعی نیز حساب کنیم !
معمار و نویسنده، هری استوارت گودهارت-رندل، مردی که در مدرسه بسیار مورد پذیرش و احترام دیگران بود، نگاهی به معماری دهه 1930 داشته است. وی خاطرنشان می کند: "گاهی می بینیم که نقشه های معماری مدرن یک سازه بسیار جالب هستند، عکس های طرح آن بسیار باشکوه هستند، ولی خود ساختمان مایه تاسف است، اما وجود این عکس ها مرحله ای ضروری میان دو مرحلۀ ترسیم نقشه ها و ساخت خود سازه است." پیشفرض ضمنی او این است که عکس و نقاشی، علیرغم ویژگیهایشان، تابع کار واقعی ساختوساز هستند. طراحان چه بخواهند و چه نخواهند ( که احتمالاً نمی خواهند)، به سرنوشتی دچار می شوند که اکثر پروژه هایشان دچار آن خواهند شد. در نهایت خلأ و پوچی وجود خواهد داشت، که با محدودیت های مالی یا دیدگاه های مخالف برنامه ریزان یا سیاستمداران خنثی می شود.
با این حال، در دهههای پس از آن، ابزارهایی که پروژهها را به تصویر میکشند و تبلیغ میکنند، به خودی خود به عنوان هدف در نظر گرفته شدهاند. جنبه فنی این ابزارها به عارضه نگاری سطح زمین، کاربردی بودن آنها به بیان زیبایی شناختی، و آموزنده بودنشان به جنبه های تزئینی بدل شده است.
این تغییر ابزار ها در کار*آرشیگرام خودش را نشان داد. آرشیگرام گروهی بود که معمولاً به عنوان "آزمون گر" توصیف میشد، با وجود اینکه همیشه خود را با اهمیت می دانست، تمایل داشت یک آزمایش را سال به سال تکرار کند. این گروه هیچ چیزی نساخت. با این حال، در طول دو دهه فعالیت خود، تقریباً از سال 1960 تا 1980 ، تصاویر هنرمندانه ای از ایدههای رویایی خود ارائه داد که اگر این ایده ها ساخته میشدند، ناامیدکننده بودند. حشو و تکرار واضحات ، ارمغان ایده آرمانی آنهاست. تأثیر عظیم آرشیگرام مشروط به این بود که کارش چیزی بیش از طرحهای استثنایی، آرمان گرایی تکنولوژیک و رویاهای متقاعدکننده باشد، اما آنقدر متقاعد کننده نبود که رساندن آن طرح ها به مرحلهای بعدی قریب الوقوع باشد.
(*آرشیگرام (آرچیگرم) : یک گروه آوانگارد پیشروی معماری بود که در دهه ۱۹۶۰ میلادی در مدرسه معماری انجمن معماری لندن شکل گرفت. فلسفه این گروه مبتنی بر نوآیندهگرایی، ضدقهرمانگرایی و دفاع از مصرفگرایی بود. این گروه از تکنولوژی الهام میگرفت تا واقعیتی جدید ایجاد کند که تنها از طریق پروژههای فرضی بیان میشود.)
مثال دیگری که در همین راستا می توان از آن نام برد، طرح دوستداشتنی شرکت معماری Future Systems، برای ساختمانی که قرار بود در گوشه ای از میدان ترافالگار جایگزین هتل بزرگ لندن (که در آن زمان که در حال فروپاشی بود) شود،است که هرگز چنین نشد. این طرح برنده، به طرز غم انگیزی، مشابهی از نمای ویکتوریایی هتل را ساخت.
طرحهای گروه *آرشیگرام معمولاً بخش های سرویس دهی ساختمان (مثل راه پله، آسانسور و... ) را در نمای بیرونی سازه قرار میداد، شیوه یا تدبیری که در زندگی واقعی از روی مرکز پمپیدو، در پاریس کپی شده بود. این کار یک سوء استفاده آشکار بود. جالب اینجاست که این گروه با توجه به سر و صدایی که ایجاد میکرد، مدلی برای ساختمانهای آینده نگرانه ارائه نکرد، و سکوی پرشی برای رویاهای آینده نبود. همه طراح های آنها شبیه مجلس گردان های خیابانی وسط میدان های شهر بود، مثل *آتشخواران و آکروبات بازها و گدایان ریشو با لباس های مندرس شان. طرح هایشان آشکارا بی ارزش بودند و نباید از آنها تقلید می شد. همین موضوع موجب ساخته نشدن طرح های آنها شد. طرح های آرشیگرام آنقدر منحصر به فرد بود که به راحتی قابل تقلید و اجرا نبود.
(*آتشخواران : در تاریخ آمریکا، آتشخواران گروهی از دموکراتهای طرفدار بردهداری در جنوب آمریکا و قبل از جنگ بودند که خواهان جدایی ایالتهای جنوبی به کشور جدیدی بودند که به ایالات کنفدراسیون آمریکا تبدیل شد.)
موضوع دیگری که می توان به آن اشاره کرده ، هتل پیشنهادی پانچو گوئدس در شهر بلندر کشور موزامبیک است. آنطور که سام لوبل و گرگ گلدین (نویسندگان کتاب اطلس معماری هرگز ساخته نشده ) نوشته اند، این معمار و مجسمهساز فوقالعاده عجیب و غریب قصد داشت بتن خام را روی تپههای شنی ریخته و سپس نوعی قالب ایجاد کند. هنگامی که بتن سفت شد، شن ها برداشته می شوند و فرم های قوسی شکل خود نگهداری "مانند پوسته لاک پشت" باقی می ماند. حامیان مالی از این شیوه ساخت و ساز وحشت زده بودند ولی اکنون که سه ربع قرن گذشته، به عنوان روشی سالم از نظر زیست محیطی و به دور از ابتدایی بودن شناخته می شود. در صفحه بعدی اطلس معماری هرگز ساخته نشده، ساختمان وزارت حمل و نقل طراحی شده توسط نورمن ایتون، در پرتوریا، دیده می شود که ساکنان آن شهر فقط می توانند از صمیم قلب از واقعی نبودن این ساختمان سپاسگزاری کنند.
در مقابل هر معماری با طرح های ارزنده مثل پانچو گوئدس ، تعداد زیادی معمار با طرح به درد نخور مثل نورمن ایتون وجود دارد، و سام لوبل و گرگ گلدین (نویسندگان کتاب اطلس معماری هرگز ساخته نشده ) بسیاری از آنها را شناسایی کرده اند. همانطور که اکثر ساختمان هایی که در اطراف خود می بینیم پیش پا افتاده، بدون الهام و متکی به مد روز هستند، در میان ساختمان هایی که ما نمی بینیم یا هرگز نخواهیم دید هم تعداد ساختمان هایی که احتمالاً از نبودن آنها پشیمان می شویم، کم است. این موارد استثنایی که از بودنشان پشیمان نخواهیم شد یا به چیزهای عجیب و غریب گرایش دارند (مثل هرم آینه ای طراحی شده توسط جرمی دیکسون برای شورای شهرستان نورث همپتون شِر). یا به چیزهای خارق العاده و غیر عادی گرایش دارند (مثل مرکز خرید طراحی شده توسط ریکاردو بوفیل به طول 300 متر در سرگی-پونتوا، مجموعه ای از چند کلیسای جامع سبک گوتیک) یا به چیزهای به وحشتناک گرایش دارند: مثلا ممکن است معمار آلمانی آلبرت اشپر ( وزیر تسلیحات نظامی و معمار ارشد آدولف هیتلر) در زندگی دیگر و در دنیایی دیگر، مانند پدرش با شغلی معمولی به عنوان یک معمار در زادگاهش مانهایم کار کرده باشد.
اما آلبرت اشپر زندگی دیگری نداشت. پیشنهاد او برای ساختمان *فلکسهاله، در مرکز آلمان که حجیم ترین ساختمان از میان بسیاری از ساختمانهای حجیمی است که آلمان نازی نساخته است، یادگاری از کمبود تخیل یک معمار رده متوسط استانی(اشاره به آلبرت اشپر) است که توسط یک ظالم نسلکشی(اشاره به هیتلر) به او اختیار تام داده شده بود. آلبرت اشپر شکی نداشت که ساختمان فلکسهاله ساخته خواهد شد و ماهیت این جنبش را برای هزاران سال منعکس خواهد کرد . او کار خود را به زور ابعاد هیولایی اش انجام می داد.
این توهین به ساحت معمار انگلیسی، ادوین لاتی ینز، است که از او در کنار مجیزگوی یک برده دار (آلبرت اشپر) نام ببریم. کلیسای جامع کاتولیک لیورپول که توسط ادوین لاتی ینز طراحی شده فقط یک سوم قد طراحی اشپر است، اما با این وجود، بلندتر از کلیسای سنت پیتر در رم و کلیسای سنت پل در لندن بود. تصاویر ساخته شده از طرح یک سازه به اندازه ای بی رحم هستند که هم جذب می کنند و هم دفع می کنند. پروژههای متوقف شده تجربهای نزدیک به واقعی بودن از خود نشان می دهند، و بیش از حد احساس ایجاد میکنند: افراد معمولی و شاد در حالتی که گویی تاکسیدرمی شدهاند، گیر افتاده اند و در مصاحبتی دلچسب قهوه مینوشند. آنها به همان اندازه ای به انسان ها شباهت دارند که تصاویر تولید شده توسط کامپیوتربه ساختمان ها شباهت دارند.
معماری ساخته نشده نباید چیزی به حافظه پنهان ما اضافه کند، اما در شرایط خاص این کار را می کند. زاها حدید قبل از اینکه چیزی بسازد یک معمار "بزرگ" لقب گرفت. آرزوی موفقیتی که به آن دست پیدا کرد. هر چند که شاید، او در نهایت سزاوار این عنوان بود، ولی حس مظلوم نمایی او به این امر کمک کرد. نقاشانی که نقاشی ندارند، آهنگسازانی که سکوت ساخته اند و نویسندگانِ صفحات خالی، آنچنان مقامی ندارند ( البته به جز کلاهبرداران نوگرایی که به هر چیزی شکل و احساس هنری می دهند).
با این اوصاف، به نظر می رسد به زودی روزی یک داور فهیم زیبایی شناسی معماری به دنیا بگوید که مارک فاستر گیج، یک «معمار بزرگ» است. آخرین باری که بررسی کردم، او هنوز باید یکی از طرحهای خارقالعادهاش را رونمایی و اجرا میکرد. در عین حال، او به ما میآموزد که هنر نو، بهعلاوه *استیم پانک، بهعلاوه مجسمههای شهوانی معابد *دراویدی، بهعلاوه ابهام *زئومورفیک، به جای تمام روزهایی که در گذشته روی آنها خظ بطلان کشیده شد، در آینده به کار گرفته خواهند شد.
(*استیمپانک: بهعنوان یک فرهنگ به سراغ طراحی دوباره و تزیین وسایل و فناوریهای حالحاضر با استفاده از المانهای دوران ویکتوریایی میرود. وسایل و فناوریهایی که اگر در اوایل قرن نوزدهم اختراع میشدند شاید به چیزی که در جهان استیم پانک میبینیم، بدل میشدند.)
(*دراویدی : بومیان جنوب هندوستان که نژاد آنها غیر هندی و اروپایی است.)
(*زئومورفیک : نسبت دادن شکل و ویژگی های حیوانی به خدایان یا انسان ها )
کتاب اطلس معماری هرگز ساخته نشده، اثر سام لوبل و گرگ گلدین (از انتشارات فایدون، و به قیمت 100 پوند) روز چهارشنبه 22 مه 2024 منتشر شده است.
مطالب مرتبط
افراد دارای مهارت در این زمینه
در صورتی که در این زمینه تخصص یا مهارتی دارید، پس از ثبت نام در سایت و تکمیل فرم مشخصات شخصی ، پروفایل خود را به لیست زیر اضافه نمایید .